خاطرات من ازچهارشنبه سوری: یادمه زمان دانش آموزیم تو حلی 2 مدرسه اجازه میداد که روز چهارشنبه سوری یه سری از ترقه ها رو بیاریم تو مدرسه و تو زنگ تفریح بزنیم تا تخلیه بشیم و شب نریم تو خیابونا!! ولی ما نه تنها تخلیه نشدیم بلکه وقتی دیدیم چقدر حال میده انگیزمون بیشتر شد و شبش رفتیم خودمون رو ترکوندیم!!! فرداش همه با یه دست باند پیچی شده اومدیم مدرسه!! . . سال دوم راهنمایی سمینار دوره ما نزدیک چهارشنبه سوری بود و من با توجه به لابی هایی که در گروه شیمی داشتم دسترسی به مواد منفجره آزمایشگاه شیمی برام فراهم بود!! یادمه کلی مواد منفجره رو به عنوان پروژه آتشفشان از آزمایشگاه گرفتم و به بچه ها فروختم تا از چهارشنبه سوری لذت ببرن!!!(قابل توجه علی پاشا و کیان، با سی دی فروختن تو سمینار نمیشه پول در اورد) . . از تعریف خاطرات دوران دبیرستان معذورم... . . ولی درکل به حرف آقای یوسفی گوش کنید وگرنه مثل من عذاب وجدان میگیرید!!! الهی العفو...