برخی دوستان (؟)
بسم الله ...
از روزی که من آن قول ِ [...] را مبنی بر فعالیت وبلاگ را دادم، برخی دوستان (؟) (باکسره) [زبانم لال] (اینجا ساکن) بدخواه، شروع کردند به ایجاد مانع برای فعالیت وبلاگ که این منجر شد که من بگویم «بیخیال، وبلاگ میخوایم چیکار؟» امّا حالا فکرش را میکنم که شاید خدا را شکر، آن دوست ِ (؟) عزیز ِ بدخواه شاید خدا را شکر متوجه اشتباهش شده باشد، شاید. حالا میشود امیدوار بود که آن دوست دوباره شیطان نرود به سراغش.
ای دوست (؟)! اگر تو صاحب اقتدار هم هستی، خب لااقّل قبلش صحبت میکردی با من، مطمئن باش اگر صاحب اقتداری از من بخواهد که دیگر هیچ کاری به کار این وبلاگ نداشته باشم، خوشحال هم خواهد شد یک دانشآموز مفلس ِ nشغلی از رفع یکی از مسئولیتهایش.
(تا اینجایش را هر که فهمید، فهمید و هر که نفهمید لطفاً اصلاً دنبالش نرود.)
خب حالا غرض از گذاشتن این پست چیست؟ غرض این است که اگر خدا بخواهد و اگر دوستان (؟) بگذارند ما قصد داریم این ترم دوم مانده از این هشتمین سال تحصیلمان را فعال باشیم. خدا کند این دوستان (؟) دوباره شیطان گولشان نزند.
پ. ن: نمیدانم آن دوست (؟) کیست اما هر که هست کاش کمی به کارش فکر میکرد.
پ. ن. 2: صحبتهای من با آن دوست، در نهایت جهل درباره هویتش است. علاقهای هم به دانستن این که کیست ندارم.
پ. ن. 3: الآن که فکرش را میکنم، احساس میکنم آقای لواسانی نیز میتوانند این حرفها را درباره خودشان بدانند اما اطمینان داشته باشند که اینطور نیست و مقصود دیگریست.